اشاره:
1-همیشه راهگشایانی بودند، کسانی که از خودگذشتگی کردند، و راه طولانی را به همت و اراده و توکل و افقهای روشن در رویاهایشان، هموار و کوتاه کردند؛ کسانی که تاریخ، نام ایشان را با خود همراه خواهد کرد و جانمایه کلام و راه را باید از ایشان پرسید، از ایشان شنید.
2-واحد امور رسانهای تیپیکو با پشتیبانی مدیرعامل اکنون خود (دکتر پویا فرهت) راهی ویژه و یگانه را پیشآروی خود گشوده و در صددست که به بخشهایی از تاریخ رفته در این صنعت، روشنایی بیفکند و شناسنامه و سند بخشی مهم از صنعت داروی کشور را در حد وسع و امکان فراهم آورده و قدردانی از کسانی را که در این وادی پرپیچ و خم قدم گذاشته و کارهایی نمونه و استثنایی را به سرانجام رساندند، سرلوحه کار خود قرار دهد.
3-امور رسانهای تیپیکو از این امکان نهایت بهره را برده و از اکنون و این اشاره، گفتوگوهایی را با سرآمدان و فنسالاران این صنعت به انتشار خواهد رساند که پیشتر درباره آن یا بحثی صورت نپذیرفته و یا کمتر از ارزشهای آن گفته و شنیده شده است. اینک فرصتیاست برای ثبت و مطابقت رویدادهای مهم این حوزه برای کسانی که، تاریخ برایشان مهم است و یا همه آنانی که دوست میدارند به این اقلیم مهم سرکی بکشند و ...
4-آری! بسیار کسان بودهاند که از قبل و بعداز انقلاب در این صنعت بزرگ و حیاتی فعالیت کرده و قدمهایی موثر برداشتهاند ولیکن هرگز آنطور که شایسته بوده، مورد تفقد و تقدیر قرار نگرفته، کمتر از ایشان یاد شده و یا در کشاکش شکلگیری و اسکلتبندی این صنعت مهم و ارزشمند کشور، به وادی فراموشی سپرده شدهاند!
5-نخستین از این گفتوگوها را به یکی از چهرههای ماندگار عرصه دارویی کشور که به نوبهی خود، نقشی مهم در شکلگیری نظام دارویی ایران بعداز انقلاب داشته اختصاص دادهایم؛ و او کسی نیست جز "دکتر مرتضی آذرنوش".
6-استاد آذرنوش، از فنسالاران بزرگ صنعت داروی کشور، سرآمدان و بزرگان عرصه داروسازی، مدیر برجسته و داروساز سرشناس، سوابق مدیریتی فراوانی در عرصه صنعت دارویی کشور داشته و دارد؛ که از جمله میتوان به سمتهای ذیل اشاره کرد؛ مشاور وزیر بهداشت، معاون دارویی سازمان صنایع ملی، سرپرست انستیتو پاستور، مدیرعاملی تیپیکو، داروپخش، جابرابن حیان، اسوه، مداوا و ...
مقاطع زندگی او نقاط عطف بسیاری را هم در خود جای داده است، مقاطعی حساس و جالب و استثنایی که برای شنیدن هر کدام آن، باید ساعتها به سخناناش گوش جان سپرد و از بازخوانی یک زندگی موثر و ارزشمند در این مسیر پرفراز و نشیب چند دههای لذت برد. او اکنون مدیر گروه دارویی شفایاب است.
7-گفتوگوی این هفته ما با دکتر مرتضی آذرنوش است، گفتوگویی که توسط دکتر علی ارم، معاونت برنامهریزی و توسعه تیپیکو صورت پذیرفته است که پیشآروی شماست و امید که مقبول افتد.
* * *
* خوشحالیم از دیدارتان و ممنونم که دعوت ما را پذیرفتید، آقای دکتر، همه اهالی صنعت، شما را بهعنوان مدیری بسیار موفق در صنعت دارویی کشور میشناسند، میخواستم ابتدا خودتان از محل تولد و زندگی و دانشکده بگویید؟
-بسمالله ...؛ امروز و این گفتوگو را با نصیحت یکی از بزرگان -حاج آقای فاطمینیا- شروع میکنم که روزی به من گفت: خداوند خیلی خیلی به من لطف و مرحمت کرده است که خودم ملتفت شدم که در این دنیا چیزی نیستم!
بله! به هرحال جهت پاسخ به شما، بگویم که من متولد سال 1330 هستم، که در یک خانواده مذهبی و فقیر در بخش 7 تهران متولد و بزرگ شدهام؛ تا کلاس یازدهم در دبیرستان ناصرخسرو -انتهای کوچه ایران- درس خواندم و رشته داروسازی را هم در دانشکده داروسازی تبریز. من درست 50 سال پیش در سال1348 که برای اولین بار کنکور بهصورت سراسری برگزار میشد، کنکور دادم و باقیاش را هم که میدانید ....
* آیا بهنظرتان آن زمان، آن شکل جدیدی که کنکور بهصورت سراسری پایهریزی و برگزار شد، خوب بود؟
-بله؛ در مجموع برای سال اول خوب بود، ولی ایراداتی هم طبعاً داشت؛ اول اینکه هر داوطلب نهایتاً باید 5 رشته را انتخاب میکرد و در هر رشتهای که ابتدا نمره میآورد، قبول میشد. مشکل دوم اینبود که من با وجود اینکه در تهران و در پایتخت زندگی میکردم و نسبت به شهرستان، امکانات و اطلاع بیشتری داشتم، ولی واقعاً کسی نبود که یکی مثل من را در مورد شیوه انتخاب رشته و جزئیات کنکور سراسری راهنمایی کند.
آن روزگار من داروسازی دانشگاه تبریز را بهخاطر اینکه بالاتر از سایر رشتهها زده بودم، قبول شدم. یعنی اگر ابتدا رشته پزشکی یا دندانپزشکی یا داروسازی دانشگاه تهران را نوشته بودم هم فرقی نمیکرد چون بهراحتی در هر کدامشان که میخواستم قبول میشدم.
* چند نفر در اولین دوره کنکور سراسری شرکت کردند؟
- 48 هزار نفر در کل کشور و در تمامی رشتهها کنکور دادند که 6 هزار نفر قبول شدند و80 نفر هم در رشته داروسازی پذیرفته شدند و رتبه من، نفر سوم بود.
* شما قبل از انقلاب، فارغالتحصیل شدید، وضعیت صنعت دارویی کشور در آن سالها چگونه بود؟
-صنعت دارویی ایران قبل از انقلاب به سه گروه تقسیم میشد؛ گروه اول شرکتهای "پیور ملی" بودند؛ یعنی شرکتهایی که محصولات و داروهایی کاملا ایرانی تولید میکردند و در راس آنها، کارخانه دکتر عبیدی و لابراتوارهای شفا بودند. این شرکتها با وجود اینکه بسیار زحمت میکشیدند ولی داروهایی با کیفیت پایین تولید میکردند و از نظر مکانی هم خیلی جای درستی نداشتند.
گروه دوم شرکتهای ایرانی بودند که به شرکتهای خارجی وصل - تحت لیسانس- شده بودند؛ مانند داروپخش که با شرکتهای گلاکسو انگلستان، شیرینگ آمریکا و MSD و ... کار میکرد و شرکت "تولید دارو" هم با شرکتهای مکستون آمریکا، فیلیپس دوفار هلند و Boehringer Ingelheim انگلستان و ...
گروه سوم اما شرکتها و کمپانیهای بزرگ خارجی بودند که با استفاده از وامهایی که از بانکهای ایرانی میگرفتند، سرمایهگذاری کرده و اقدام به تاسیس کارخانه میکردند مانند بایر، اسکوئیب، شیرینگ، مرک، فایزر و ...؛ این شرکتها از سود کارخانه، وامها را پرداخت میکردند. ولی با این وجود، داروهای ساده مانند انواع مسکنها، آنتیبیوتیکها و شربت سینه و ... را در ایران تولید میکردند و در کنار تاسیس کارخانه، یک شرکت بازرگانی هم ثبت کرده بودند و داروهای پیچیدهتر را هم وارد میکردند.
* مدیران عامل شرکتهای خارجی چی، آیا آنها ایرانی بودند؟
-خیر، بهطورکلی در تمامی شرکتهای خارجی، مدیرعامل و مدیران مالی خارجی بودند. این کمپانیها دارای گروههای ویزیت خیلی قوی بودند و تمامی برنامههای شرکت بهصورت روتین و برنامهریزی شده بود.
* برگردیم به دوران دانشگاه. حال و هوای آنجا قبل از انقلاب از نظر سیاسی چگونه بود؟
-من که به شخصه بهواسطه اینکه در خانوادهای مذهبی رشد کرده بودم، نماز میخواندم و اعتقادات مذهبی داشتم، ولی از نظر سیاسی و جریانهای انقلابی حقیقتاً شعور سیاسی آنچنانی نبود و من هم خیلی این موضوعات را نمیفهمیدم. اغلب جامعه دانشجویی هم در حال و هوای انقلاب و جریانات سیاسی نبودند. عده خیلی کمی بودند که هم نماز میخواندند و هم از نظر سیاسی فاعلانهتر عمل میکردند و آنها هم دقیقاً همان کسانی بودند که اعتراضها و اعتصابات دانشگاه را رهبری میکرند. مثلاً یادم می آید همین دکتر واصفی خودمان در مباحث مذهبی یک سر و گردن از همه ما بالاتر بود.
* درگیر مسائل سیاسی نبودید، یعنی در جریانات انقلابی و اعتصابها هم شرکت نمیکردید؟
-ابتدای ورود به دانشگاه خیلی سیاسی نبودم و خودم را درگیر جریانهای سیاسی نمیکردم، ولی کمکم با آشنایتی که با امثال دکتر واصفی پیدا کردم وارد این جریانات هم شدم. خرداد سال 54 و دقیقاً موقع امتحانات پایانی بود که بعد از آن امتحانات من فارغ التحصیل میشدم، دانشجویان دست به اعتصاب زده بودند و امتحانات را تحریم کرده بودند. من هم با وجود اینکه بلافاصله بعد از امتحانات، قرار بود در تیرماه همان سال، به خدمت سربازی بروم، تصمیم گرفتم مثل بقیه دانشجویان وارد اعتصاب شده و امتحان ندهم و همین هم شد! (میخندد) بهخاطر همین داستان ساده، 6 ماه از همه چیز عقب افتادم و ملاحظه سالها درس خواندن و فقر و غیره را نکردم؛ کار هم نداشتم و این برای یک داروساز که به وفور و مثل ریگ کار برایش فراهم بود و مهمتر از آن، میتوانست با حقوق زیاد و پز دکتری زندگیای راحتتر انتخاب کند کاملاً در منافات بود، اما خب اعتصاب هم تصمیمی جمعی بود و من باید پای آن میایستادم.
* آن زمان بیشتر با چه کسانی محشور بودید؟
-با دکتر احمد شیبانی که هماتاق بودم و کسانی مثل دکتر محمدحسن واصفی، دکتر عاصف یعقوبی، دکتر سیدمهدی موسوی، دکتر پوروزیری و دکتر محمود نجفیعرب از دوستان و همقطاران نزدیک من در آن زمان بودند و اینها بدون شک کسانی بودند که بعد از انقلاب هم پایه صنعت داروسازی ایران را شکل دادند.
* آن دوران دانشجویی اصلاً کار هم کردید؟
-قبل از انقلاب ویزیتوری کردهام و همان زمان درس هم میخواندم و البته فوتبال هم بازی میکردم.
* آیا آن دوره ارتباطی ویژه با داروخانه و یا پخش برقرار بود؟
-ببینید! نظام Promation و ویزیت خیلی منظم و خوب بود؛ من هم خیلی دقیق و منظم ابتدا سراغ انبار میرفتم و موجودی داروها را میگرفتم و بعد از آن سراغ داروخانهها میرفتم و و از آنجا آمار میگرفتم؛ میتوان بگویم که بهطور کلی ارتباطی زنده با پخش و داروخانه داشتم.
* علاقهای هم به ویزیتوری داشتید، یا فقط برای بحث مالی ویزیتوری برایتان مهم بود؟
-با وجود اینکه شدیداً به پول آن احتیاج داشتم، ولی بهنظرم ویزیتوری خودش بهتنهایی درس زندگی و جامعه شناسی است و بهخاطر علاقهای که به ویزیتوری داشتم، چندین دوره آموزشی را با مدرسان درجه یک بینالمللی گذرانده بودم.
* این داستان فوتبالی بودنتان هم باید جالب باشد!؟
-بله خب! فوتبال پلاک ماست. تا 18 سالگی در تیم چهارصد دستگاه تهران که مهد فوتبال تهران و ایران بود، بازی میکردم، با "هادی نراقی" (مهاجم سرشناس آن دوره تیم استقلال –تاج-) همبازی بودم؛ تا اینکه دانشگاه رفتم. تبریز هم سه تا تیم خوب داشت؛ تراکتورسازی، ماشین سازی و تیم دانشگاه تبریز. همان سال اول وارد تیم اصلی دانشگاه شدم و سالهای 5 و 6 دانشگاه، کاپیتان تیممان بودم. تیم دانشگاه هم بازیکنان خوبی داشت؛ گلر اول تراکتور، کاپیتان ماشینسازی و رضا دهقان بازیکن سپاهان و ... جزو تیم دانشگاه بودند.
* کاپیتان تیم دانشگاه بودید، چرا در تیمهای خوب بازی نمیکردید؟
-با وجود اینکه خیلی سرحال و آماده بودم، ولی انگار تقدیر نبود که فوتبالیست شوم. محمد بیاتی دروازهبان سابق تیم ملی دورههای مربیگری را در انگلیس گذرانده و مربی ماشینسازی شده بود. روزی که تیم دانشگاه با تیم ماشینسازی بازی داشت و من میتوانستم در آن بازی خودم را نشان دهم و به راحتی عضو تیم ماشینسازی شوم، در دو دقیقه ابتدایی بازی از ناحیه کتف شدیداً آسیب دیدم و به بیمارستان منتقل شدم و تا مدتها نتوانستم بازی کنم. دوران سربازی هم جزو تیم نیروی دریایی بودم و در مسابقات کشوری نیروی دریایی هم مقام دوم را کسب کردیم و ...
* پس سربازی هم رفتید نیروی دریایی!؟
-بله، بهخاطر جریان اعتصاب دانشجویان دانشگاه تبریز بهجای تیرماه، دیماه به سربازی رفتم. یک ماه آموزشی را بههمراه دکتر واصفی و 13 نفر دیگر که همگی داروساز و پزشک بودیم در مرکز آموزش پزشکی جمشیدآباد - انتهای خیابان دکتر فاطمی- بودیم و بعد از تقسیمبندی بهعنوان ستوان یکم نیروی دریایی بوشهر ادامه خدمت سربازی را گذراندم.
* و بعد از سربازی چه ...!؟
-سال 56 مسئول فنی داروخانه بودم و بهخاطر روحیاتی که داشتم تحت تاثیر انقلاب و مفاهیم انقلابی قرار گرفته بودم، در انجمن داروسازان (جامعه داروسازان) هم فعالیت میکردم. سال 58 در خیابان تولید دارو و در داروخانه یکی از دوستانم کار میکردم. روزی برای تحویل نسخههای بیمه - محل داروخانه 13 آبان کنونی- رفتم و در آنجا مرحوم دکتر غرضی را دیدم. ایشان با شناخت قبلی که از من داشت، گفت: شما با این روحیات انقلابی که داری باید در دولت کار کنی و چه و چه و چه ...، مدتی بعد من هم قبول کردم و از اول دیماه 1358 جذب وزارت بهداری شدم و در حوزه معاونت دارویی با مرحوم دکتر محمود پیشبین مشغول بهکار شدم.
* که ورود شما به وزارت بهداری، سرآغازی بر مدیریت شما در حوزههای دارویی شد ...
-بله اوایل سال 59 وزارت بهداری با مرکزیت حوزه معاونت دارویی برای شرکتهای چند ملیتی که مدیران آنها متواری شده بودند، مدیر تعیین میکردند و من بهعنوان مدیرعامل شرکت ایران مرک – اسوه اکنون- انتخاب شدم. 25 بهمن 59 بعد از 8 ماه به اسکوئیب -جابرابن حیان فعلی- رفتم که بهشدت در معرض اعتراضات شدید کارگری، گروههای چپی، چریکهای فدایی خلق، پیکاریها و منافقین بود ...؛ روزهایی عجیب سپری شد، بعد بهفاصله 2 ماه در سال 60 دکتر نیک نژاد به من گفت که معاون دارویی اداره غذا را همزمان و تا زمان تعیین مدیر اداره کنم.
- جالب است که شما با سن کمی که داشتید همزمان دو مجموعه را اداره میکردید؟
-بله، صبحها از ساعت 6 دفتر اداره دارو مشغول بهکار میشدم و قبل از اینکه کارمندان سر کار بیایند تمام کارها و کمیسیونها را انجام میدادم. تا ساعت 8 همه کارها را انجام میدادم و بلافاصله به سمت اسکوئیب میرفتم.
تا اول دیماه1360 کار به همین روال ادامه پیدا کرد تا اینکه دکتر نیکنژاد از من خواست که به اداره کل دارو بروم. او گفت: اسکوئیب را رها کن و اداره غذا را همزمان اداره کن، چون هر دو در یک ساختمان (فخر رازی) قرار داشتند. طبقه 5 مدیرکل غذا و طبقه 6 مدیرکل دارو، که بهنوعی معاونت دارویی بود؛ و بهجای 3 ماه، کارمان 3 سال در آنجا به درازا کشید. با موافقت دکتر نیکنژاد سرانجام اداره غذا را به خانم محمودی تحویل دادم و خودم در اداره کل بودم و ...؛ از سال 68 تا سال 72 هم در معاونت دارویی مستقر بودم.
* یک سوال! شما در آن روزگار بحرانی، با 28 سال سن مدیرعامل یک مجموعه بزرگ شدید؛ اکنون آیا خودتان حاضرید به یک جوان 28 ساله چنین مسئولیتهایی را بدهید؟
-من در طول تمام دوران مدیریتام، همیشه با جوانان کار کردهام و همیشه هم از آنها حمایت میکنم. الان بهواسطه اینترنت و گستردگی فضای کسب و کار خیلی مشاغل جدید بهوجود آمده است و بدون شک تمام این تغییرات با محوریت و مرکزیت جوانان، بهتر از گذشته اتفاق خواهد افتاد.
* مسئولیتهایی که میگرفتید بهخاطرهمراهی با جریانات انقلاب بود یا از لحاظ علمی و مدیریتی کسی از شما بالاتر نبود؟
- خب! واقعیت ایناست که من همیشه فکر میکنم و مطمئن بودم و هستم که باسوادتر، خوشتیپتر و مدیرتر از من هم بود، اما بدون تعارف، ما را در روز اول از درگاه انقلابی و مذهبی وارد سیستم کردند و این شد که قرعه به نام ما افتاد؛ البته در آن سالها کسانی هم بودند که بهخاطر همین روحیه انقلابی وارد سیستم اداری کشور شدند، اما خیلی هم زود و بهخاطر ضعف و ناکارایی کنار گذاشته شدند. هر دو شکلاش را داشتیم. من 30 سال در این سیستم دوام آوردم، که اگر مشکلی داشتم، قطعاً نمیتوانستم این همه سال مدیر باشم.
* تا چه تاریخی در معاونت دارویی بودید؟
-تا اواسط سال 72 در معاونت دارویی بودم و بعد از آن به انستیتوپاستور رفتم. ولی در سال 78 که دکتر فرهادی، وزیر بهداشت شد؛ با اصرار ایشان که اوضاع دارویی خوب نیست، دوباره قبول کردم و باز به معاونت دارویی برگشتم.
* آقای دکتر! شما بیوتکنولوژی خواندید؟
-بله، قبل از اینکه به انستیتو پاستور بروم، رشته فرآوردههای بیوتکنولوژی را خوانده بودم.
* آیا دستاوردی هم در انستیتو پاستور داشتید؟
-بدون تردید اولین آموزشهای بیوتکنولوژی صنعتی در زمان مدیریت من انجام شده است. ما نفراتی نخبه را انتخاب میکردیم و در دورههای 12 تا 22 ماهه به کوبا میفرستادیم و همین نفرات بعداً اسکلتبندی بیوتکنولوژی را از نظر مدیریت تشکیل دادند.
زمانی هم که من سرپرست انستیتو پاستور بودم، ارتباطی با مرکز انستیتو پاستورهای دنیا، و با مرکزیت انستیتو پاستور پاریس برقرار کرده بودم و 35 نفر را برای آموزش و دوره به انستیتو پاستور پاریس فرستادم که خیلی خیلی محیطی پیشرفته بود. یکی از کارهای بزگ دوران من بود و در حقیقت پایه همین صنعتی شد که امروز مشاهدهاش میکنید.
من شش ماهی در انستیتو پاستور بودم و همزمان، مدیر فروش لاین هپاتیت -که خیلی مهم بود- و هم در معاونت دارویی. دکتر زالی- متخصص داخلی- بخش بیوتکنولوژی را آماده کرده بود و چون پروژه، بیوتکنولوژی بود، تمام نیازهای ارزی را هم در معاونت دارویی تامین میکردم.
* سرانجام پروژه هپاتیت به کجا انجامید؟
- 27 اسفند 74 دکتر محمدرضا بهرهمند که استاد میکروبیولوژی از آمریکا بود، از بانک مرکزی برای پروژه هپاتیت گشایش اعتبار کرد. پروژه هپاتیت، ایجاد ساز و کار برای تولید واکسن هپاتیت به روشهای ریکامبیننت (قبلاً به روش پلاسما درایو) بود. سال 78 بهعنوان مشاور وزیر، پروژه هپاتیت را ادامه دادم تا بالاخره در دهه فجر سال 1385 توسط دکتر احمدی نژاد –رئیس جمهور وقت- افتتاح شد. بدون تردید در آن زمان، انستیتو پاستور، مرکز بیوتکنولوژی و پروژه هپاتیت، پایه بیوتکنولوژی ایران شد.
*خب تا چه زمانی در وزارت بهداشت بودید؟
-تا سال 86 و پس از تحویل پروژه هپاتیت در وزارت بهداشت بودم و بعد بهصورت کاملاً داوطلبانه استعفا دادم و از مجموعه وزارت بهداشت خارج شدم. در آن سال خیلی به من اصرار شد که این کار را نکنم ولی خودم بهدلایل شخصی قبول نکردم.
* واگذاری داروپخش هم در زمان مدیریت شما اتفاق افتاد؟
-بله؛ داروپخش متعلق به وزارت بهداری بود و چندین شرکت در دل خود داشت، مانند اکسیر، داملران، توزیع داروپخش، مواد اولیه داروپخش و بازرگانی داروپخش و ...
دولت در آن سالها رابطهای خوب با صنعت نداشت و من به آقای مهدی کرباسیان -مدیرعامل وقت تامین اجتماعی- گفتم که این شرکت با این شرایط از بین میرود و پیشنهاد دادم داروپخش را بهعنوان بخشی از مطالبات دولت (حدود 5 یا 6 میلیارد تومان) به تامین اجتماعی واگذار کنیم. این واگذاری جزو افتخارات مدیریت من در معاونت دارویی است.
* واژه و اصطلاح "هلدینگ" را هم انگار برای اولین بار شما بودید که به عرصه ادبیات و این صنعت آوردید؟
-نه، هلدینگ یک اصطلاح جهانی بود، ولی در ایران به این شکل که الان هست، تصوری نداشتیم. گروه تولید دارو (متعلق به خسروشاهیها) وجود داشت ولی متعلق به یک شخص و یک خانواده بود. بعدها به تناسب شرایط زمان و مکان، گروهی کثیر از شرکتها ملی شدند و به سازمان صنایع ملی واگذار شدند و بعدها تمام این شرکتها بهصورت خوشهای وارد زیرمجموعه هلدینگ شدند مانند هلدینگهای شفا، شستا، ستاد اجرایی.
دکتر غرضی در تامین اجتماعی، شرکت سرمایهگذاری تامین اجتماعی (شستا) را تاسیس کرد و بعد از آن بانک ملی و بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام، بهترتیب هلدینگهایی را تشکیلداداند. این هلدینگها از الگوهای بینالمللی پیروی میکردند ولی خب، با استانداردها و معیارهای جهانی فاصله داشتند.
* مدتی هم مدیرعامل تیپیکو بودید؟
-بله، آقای یزدانجو مدیرعامل شستا از من خواست که مدیرعاملی تیپیکو را قبول کنم. اوضاع صنعت بهخاطر مشکلات شرکتهای دولتی و وجود جریانات سیاسی و محیط کار حراستی، اصلاً خوب نبود. بنابراین من هم پذیرفتم و 40 ماهی در تیپیکو مدیرعامل بودم.
* آقای دکتر! بهخاطر ضیق وقت جنابعالی، این مصاحبه ناتمام ماند و بخش اعظم سوالات ما هم باقی ماند! امیدواریم در فرصتی نزدیک دوباره در خدمتتان باشیم. عجالتاً سخن آخرتان را برای جلسه اول بفرمایید.
-بله حتما؛ جای بسی خوشحالیست. فقط این را بگویم که در دهه 1360 با وجود جنگ تحمیلی، ما توانستیم 8 کارخانه جدید دولتی احداث و به بهرهبرداری نهایی برسانیم؛ مانند شرکتهای داروسازی فارابی، امین، اکسیر، شهیدقاضی، ثامن مشهد و دانا؛ ولی از آن زمان تاکنون، حتی یک کارخانه جدید دولتی تاسیس نشده! امیدوارم گذشته واقعاً شمع راه آینده باشد.
پایان پیام